نوشتار پیش رو مقدمه ای بر یافتن ارتباط انرژی با مفاهیم روانشناسی به زبانی ساده است. این نوشتار را وقتی درگیر مواجهه با انرژی های سرکوب شده درونی خودم بودم نوشتم. با توجه به مطالعات و تجربیاتم در زمینه روانشناسی و زمینه های معنوی، تلاش کردم پیوندی بین این دو بخش برقرار کنم که همانا با استفاده از مفهوم انرژی این رابطه برقرار شد. درک این موضوع برای خود من بسیار راهگشا بود و فکر می کنم برای اشخاصی که تجربیاتی این چنینی چه در حیطه ی روانشناسی و چه در سیستمهای متافیزیکی و معنوی دارند، روشنگر باشد.

بر ما لازم و واجب است که حتی المقدور تمام جنبه های وجودیمان را آگاهانه زندگی کنیم. هرگاه انرژی و احساسی را سرکوب کنیم، در لایه های درونی ما ته نشین می شود و سر بزنگاه، در حالی که تحت سیطره و آگاهی ما نیست، بیرون می زند و یقه ی ما و گاه دیگران را می گیرد. یکی از فایده های شناخت انواع انرژی ها در بحث “آرکتایپ” برای من این بود تا بدانم در چه زمینه هایی نیاز به پختگی دارم، چه نقاط قوتی دارم و چه بخشهایی را به دلیل “نقاب” زدن یا همان بحث “اهلی شدن” سرکوب کرده ام. ما اگر احساس و غریزه را سرکوب کنیم، به اشکال مختلف در ما حضور پیدا می کنند. به شکل انواع “بیماری های روانی و جسمی”. در انتهای کتاب “شفای زندگی” اثر معروف “لوئیز هِی” لیست بسیار جالبی از بیماری های هر عضو و ارتباط آنها با افکار و احساسات مخرب وجود دارد که می توانید به آن‌ مراجعه و و در آن تامل کنید.
گاهی هم با رفتارهای بسیار شدید هیجانی مواجه می شویم. مثلا کسی که همواره آرام بوده شاید در حال فروخوردن خشمش بوده، عاقبت روزی به مرز انفجار می رسد و در عصبانیت مرتکب قتل می شود. شخصی دیگر ممکن است از سرکوب جنسی، دست به تجاوز بزند و داستانهایی از این دست. آنچه به نظر می رسد این است که احتمالا اغلب موارد، سرکوب نتیجه ی گونه ای ترس است. ترس از اینکه پس زده شویم، تایید نشویم و… ما در کودکی می آموزیم که برای آرام کردن این هیجانات و به دست آوردن امنیت و تایید دیگران، نقاب بزنیم و خود را سرکوب کنیم. ما یاد می گیریم تا آنگونه که اطرافیان از ما می خواهند، زندگی کنیم. همواره قوی باش! کمک نگیر! کامل باش! گریه نکن، مرد گریه نمی کند، دختر بلند نمی خندد و تمام اینها جزئی از سپر دفاعی ما می شود. ما این بار را تا بزرگسالی حمل می کنیم و سر بزنگاه هیجانی، مانند یک کودک رفتار می کنیم و خودمان و دیگران را شگفت زده می کنیم. اگر این بار هیجانی (که حالا برخلاف سیستمهای مختلف روانشناسی که دسته بندی های متفاوت می کنند، ترجیح می دهم از آن با نام “انرژی” صحبت کنم)، مشاهده و برداشته نشود، “شفا” و پیشروی ما را غیر می کنند. وقتی “عقده” وجود دارد، زخمی هست و سرکوبی هست، تمام توجه، دقت و توان ما را جلب می کند و اجازه ی پیشروی نمی دهد. لازم است تلاش کنیم با بهترین روشی که می شناسیم، این بار هیجانی را کم کنیم. سیستمهای مختلف روانشناسی، هر کدام درمانهای متفاوتی را پیش رو قرار می دهند تا این مسائل حل و فصل شوند. البته تقریبا تمام آنها قائل به این هستند که ردّ این گیر و گرفتها هرگز پاک نمی شود؛ برای مثال عقده ها و اسکیماها(طرحواره ها) هرگز از بین نخواهند رفت. با این حال طبق تجربه ی شخصی ام من باور دارم که خارج از این سیستمها، روشهایی وجود دارند که می توانند ردِ مشکل را پاک کنند. به این معنا که نهایتا گیر و گرفتی در انرژی وجود ندارد، حساسیت و شدتی روی آن نیست و انرژی سیالانه حرکت می کند. این مفهوم به نظر من، به شکل جالب توجهی، مرتبط با مساله ی “اهمیت” و “خودبزرگ بینی” در “شمنیزم تولتک” است. وقتی چیزی مهم است و روی آن حساسیتی داریم، انرژی به جای سیالیت و عبور از آن، برای مدت طولانی گیر می افتد و تبدیل به کلاف سردرگمی می شود که در واقع جاییست برای هدر رفتن انرژی. با باز کردن این کلافها و آزاد کردن انرژی، می توانیم انرژی را ذخیره کنیم و کمتر و کمتر گیر بیفتیم. البته این داستان هم سرِ درازی دارد و تکنیکهای عملی جالب توجهی را می طلبد که گاها خارج از مفاهیم آکادمیک روانشناسی است اما طی تجربیاتم، می توانم بگویم اینها را خیلی بیشتر کارآمد یافتم. اینکه ذخیره ی انرژی می تواند منجر به چه تجربیات دیگری بشود، از حوصله این بحث خارج است.
مخلص کلام این است که با هر روشی که می توانید، به گره های هیجانی و سرکوبهای خود سامان بدهید و گرنه آنها هستند که کنترل شما را به دست می گیرند و سوارتان می شوند.

نجمه عشقی Najme Eshghi
نویسنده کوچ معناگرا مدرس ریکی

نجمه عشقی Najme Eshghi