این متن به مساله تقابل عشق خیالی و عشق حقیقی می پردازد. هم ارز این واژه ها برای عشق خیالی می توان از عبارت “عشق رمانتیک” و برای عشق حقیقی از “عشق زمینی” استفاده کرد. این نام گذاری ثانویه با استفاده از کتاب رابرت جانسن-عشق رمانتیک- انجام شد تا اگر خواننده ی عزیز آن کتاب را مطالعه کرده است، بتواند با این متن، رابطه سریعتری برقر کند.
عشق را باید از جهان انتزاعی و ذهنی به واقعیت منتقل کرد. به بدنها، به بودن ها، حضور، لحظه ی حال. عشقی که همواره پاها را از زمین بلند می کند و سرها را می بَرد در ابرها نگه می دارد، محکوم به فناست. چقدر می شود به پای یک خیال زیست؟ چقدر می توان شعر گفت و در خلوت زجر کشید برای کسی که نیست؟ برای چیزی که واقعا وجود ندارد؟ عجیب است که در چنین عشقی فریب وجود دارد… و آدم را چنان مست و دیوانه می کند که دیگر نمی تواند به خودش بنگرد و ببیند در خیالی دروغین می زید. همه چیز در هاله ای رویا گونه، پر نور و زیباست. آدم چنان غرق در سرخوشی یا غم می شود که دیگر شک نمی کند. خودش را گم می کند. و اگر بتواند از سرِ دیگر این داستان بیرون بیاید و خودش را بعد از این گم کردن پیدا کند، بسیاری چیزها به دست می آورد.
انگار این عشق خیالی را نمی توان از زندگی حذف کرد. بالاخره شتریست که حداقل یک بار دم در خانه همه ما می خوابد. خواب و خوراک آدم را می گیرد و باعث می شود جور دیگری موسیقی گوش کند. جور دیگری به دریا و درخت و آسمان نگاه کند یا اگر هنرمند است فوران خلاقانه کند. همین آدم اگر رو به رشد باشد، یک جایی می فهمد زندگی واقعی و زمینی با این خیالات بسیار فاصله دارد.
که عشقِ زمینی حتی می تواند بسیار ارزشمندتر باشد. چرا که رابطه ایست بین دو انسان که هر دو باهم حضور دارند. اهدافی مشترک را دنبال می کنند و همدیگر را برای رسیدن به آنها حمایت می کنند. دیگر داستان این نیست که بنشینم از غصه دوری اش، ساز بزنم یا شعر بگویم و با خیالش سر کنم. بلکه او اینجاست و من مسئولیت دارم جایی بایستم که او رشد کند و دستش را می گیرم. او نیز در مقابل من چنین است. ما بیرحمانه با هم صادقیم و میزان خودفریبی و دیگر فریبی با گذشت زمان در ما کاهش می یابد چرا که آگاهی و خودشناسی رو به افزایش است.
در بسترِ این بودن، در این نوع از حضور، می توان چاشنی های زیبا و خیال پردازانه را به رابطه اضافه کرد. اما دو نفر به حدی بالغ هستند که واقعیت و خیالات پوچ را از هم تشخیص بدهند و جهان انتزاعی، پناهگاه همواره ی آنها نشود.
سالهاست روایتهایی که از عشق می شود و کتابها و فیلمهایی که در دسترسند، تصویر دیگری از عشق ارائه می دهند که با همان تصویر اولی مطابقت دارد. آن احساسی که “مدل دیدنش” تغییرات اساسی می کند و گم می شود. جاذبه ای شدید و ناگهانی است و می تواند ناگاه به دافعه تبدیل شود. عاشق دیگر خودش را از یاد می برد. دیگر معشوق را آنگونه که واقعا هست نمی بیند و دچار اغراق می شود. معشوق یک انسان تیره و روشن است در حالیکه او معشوق را چون خدایی بی عیب می بیند. این نوع از عشق دست کم یک بار برای همه اتفاق می افتد. اگر هشیار و آگاه باشند، با پس گرفتن فرافکنی خود، رشد می کنند اما در کنار این امر، در واقع با تجربه این عشق، گونه ای مرگ و فنا اتفاق می افتد که ناگزیر است. قماریست که عاشق در آن می بازد. گذر ازین مسیر برای عاشق، با تجربه تصویر معشوق همراه است و عاشق دلباخته تصویر اوست و خودِ معشوق را نمی بیند. اگر رشدی صورت بگیرد، عموما به تنهایی صورت می گیرد. چون تمام رابطه ی عاشق با یک تصویر است و عجیب اینکه این تصویر “خود-ساخته” است و در اکثر مواقع ربطی به واقعیت معشوق ندارد.
اگر خواهان عشقی باشیم که دو طرف در یک ارتباط قرار است حضور داشته باشند و به یاری هم رشد کنند، این عشق زمینی بسیار متفاوت با جهان انتزاعی است. با شناخت همراه است. برآیند انرژی های دو نفر به گونه ای است که می تواند آنها را کنار هم نگه دارد نه اینکه درگیر هجوم و گریزهایی ناگهانی باشند. این عشق، می تواند تاریکی و روشنی طرف مقابل را ببیند و بپذیرد و دو نفر می توانند با حمایت هم، به بهترین یکدیگر تبدیل شوند.
اما لازمه این تجربه چیست؟
به گمانم در این نوع ارتباط، خودشناسی یکی از کلیدهای اصلیست. وقتی یک نفر خودش را خوب بشناسد، ارزشها و باورها و حد و مرزهایی داشته و خودش را تا حد قابل قبولی شفا داده باشد، آن وقت اصلا می تواند در کنار یک فرد دیگر قرار بگیرد. گاهی ما انقدر مساله درونی داریم که آن حداقلی را که باید نداریم تا بتوانیم کنار یک فرد “قرار” بگیریم. زخمهای ما چنان عمیقند و درگیر واکنشهای دفاعی هستیم که نمی شود در کنار کسی بود بدون اینکه به او هجوم ببریم یا از او فرار کنیم. پس بی شک نیاز به آموزش و تمرین متعهدانه و بسیار داریم تا این آمادگی حاصل شود. به علاوه، تجربه این نوع از عشق واقعی که منجر به رشد دو نفر در کنار یکدیگر می شود، احتمالا چندین بار تجربه آن عشق رمانتیک را پیش از خود دارد که قبلا راجع به آن توضیح دادم.
اگر به دنبال چنین رابطه ای هستیم، آیا حاضریم بهایش را بپردازیم؟
نجمه عشقی Najme Eshghi
نویسنده، مترجم، کوچ حرفه ای، مدرس ریکی
