هر کسی لازم است پیش از ورود به رابطه، مسئولیت رشد و خودشناسی خویش را بپذیرد و روی خودش کار کند و با این هدف وارد رابطه نشود که در رابطه درمان شود. نیت و خواسته ی ما از ورود به رابطه نباید این باشد، گر چه یکی از محصولات رابطه ی سالم عاشقانه، به طور قطع شفای زخمها و بالا رفتن اقتدار و آگاهیست. این متن به خودشناسی و مسئولیت پذیری در زمان مجردی می پردازد و به شکل کلی می گوید از کجا شروع کنیم.
انسان ها از رابطه بوجود می آیند،
در رابطه رشد می کنند،
در رابطه آسیب می بینند،
و در رابطه ترمیم می شوند.
همه چیز به رابطه ها مربوط است!
من این نقل قول از اروین یالوم را بسیار دوست دارم. اما نکاتی قابل توجه در مورد آن وجود دارد:
یالوم به درستی به اهمیت بحث روابط اشاره می کند و زندگی را بدون آن ناممکن می داند. هر گاه در زندگی ام آدمی را می بینم که از برقراری روابط فراری است، می دانم مشکل از خود اوست. او فرار می کند چون در این باره ناتوان است. رابطه با تمام آسیبهایش، موهبت و بستر رشد است. اما نکته مهم اینجاست:
ما نمی توانیم با این دید به رابطه وارد شویم که حال ما را خوب کند و جبران کمبودهای دوران کودکی ما باشد. هدف ما نمی تواند این باشد که “تو بیا و خلاهای مرا پر کن و مادر و پدر یا تراپیست من باش!”
امروزه بسیاری از انسانها خودآگاه و ناخودآگاه با این هدف وارد رابطه می شوند و هر روز شاهد شکست آنهاییم. جایی از وجود فرد به دلیل ناآگاهی و رفتار نادرست والدین، کمبودی عمیق یا زخم ایجاد شده. رابطه بیمارستان ما نیست و پارتنر، دکتر ما نیست. می خواهم بر این موضوع تاکید کنم که قطعا محصول و نتیجه رابطه ی آگاهانه و سالم، شفای فرد است. اما هدف اولیه ی فرد از ورود به رابطه نباید شفا باشد. این از بی مسئولیتی بر می خیزد. یعنی فرد می خواهد با جهالت و خودفریبی دست روی دست بگذارد و خودش کاری نکند و انتظار داشته باشد طرف مقابلش، نقش تراپیست را برایش بازی کند. درست است که پارتنر ما لازم است امن، اهل درک و پذیرش و در دسترس ما باشد اما او وظیفه ندارد دکتر و مشاورمان باشد. رابطه آگاهانه محصول همکاری و همسفریِ دو نفر است که مسئولانه و مقتدرانه اول روی خودسازی و رشد خود متمرکزند و مسئولیتش را به دوش دیگری نمی اندازند و سپس نوع بودنی را برمی گزینند که برای طرف مقابل و رشد او نیز مفید باشد: سراسر شفقت اما توام با بیرحمی. بیرحمی جلوی هدر رفت و دزدی انرژی را می گیرد. بیرحمی نمی گذارد اگر من از سمت والدم آسیب دیده ام، انتظار داشته باشم کمبودهای مرا همسر یا پارتنرم برایم جبران کند. این زخم به حدی عمیق است که اگر پارتنر خودش را هم بِچِلاند، این چاه عمیق پر نخواهد شد. این است که امروز رابطه تبدیل شده به میدان دزدی انرژی.
اهمیت جذب در رابطه
نکته ی دیگری که از نظر پنهان است بحث شیوه “جذب” فرد است. من مراجعانی از سنین مختلف دارم که می آیند و هدفشان این است با رابطه حالشان خوب و خلاهایشان جبران شود و دیگر احساس تنهایی نکنند. وقتی نگاهشان می کنم، حجم قابل توجهی از آسیب، زخم، خودفریبی و عدم مدیریت هیجانی را می بینم. بعد از یک عمر اشتباهات شخصی و مشاهده اشتباهات دیگران بگذارید مانند قبل بی پرده بگویم:
دوست عزیز! تو همانی که خودت هستی را جذب می کنی و با او می مانی! پس اگر ناآگاهی و زخم خورده و رنجور، یکی مثل خودت در کنارت قرار می گیرد و بهم کشش پیدا می کنید. حالا به دنبال این هستی با چنین کسی حالت خوب شود؟ چطور در این حجم از نابلدی و نادانی و آسیب هیجانی، به دنبال حال خوب هستی؟ وقتی دو آدم زخمی و ناآگاه که مدیریت هیجانی بلد نیستند به پست هم می خورند، کاری نمی کنند جز لت و پار کردن هم! آنچه در زمان تجرد شفا پیدا نکند، در هنگام رابطه می آید و چون عفونت همه چیز را نابود می کند.
پس اگر مشتاق رابطه ایم: پیش از هر چیز تمرکز باید بر خودشناسی و خودسازی باشد و کمک از اشخاص درست که هم از نظر علمی کارشان را بلد باشند و هم امن و دلسوز باشند. آن وقت از سر نیاز و گدایی محبت به دنبال رابطه نیستیم. آنوقت نیاز نداریم که کسی بیاید و حال ما را خوب کند. بلکه حتی المقدور تمامیت خودمان را در رشد شخصی می گذاریم و بعد فرد مناسبتری را جذب می کنیم که مثل خودمان باشد، سپس انتظار امنیت، پذیرش و شفقت در چنین رابطه ای، طبیعیست.
در حالتی دیگر که تقریبا احتمال وقوعش از نوادر است، ممکن است مثل فیلمها کسی بیاید و عاشق این فرد آسیب دیده و دردمند و کارنابلد بشود. انتظار وجود همچین شخص و سناریویی، از سمت فرد آسیب دیده، خودخواهی و خودمحوری محض است! گفتگوی ذهنی او در واقع این است:
“یکی بیاید این حجم از نابلدی و آسیب زنندگی من را درک کند و هر اشتباهی می خواهم نسبت به او مرتکب بشوم، اما خیالم راحت باشد که او می ماند و نقش تراپیست و ناجی مرا بازی می کند!”
اگر چنین تصوراتی دارید، لطفا بیدار شوید! دست از دزدی انرژیکی و این انتظارات خودمحورانه بردارید! برای وقت، انرژی و وجود انسانهای دیگر احترام قائل شوید. فرد اگر عزت نفس داشته باشد، چند بار از خطای شما چشم پوشی و درکتان می کند. وقتی تبدیل به تکرار شد، چنین فردی قطعا برای محافظت از خود، رابطه اش را با شما محدود می کند یا پایان می دهد. برای خودتان هم ته دلتان جذاب نیست شخصی که هر رفتاری می کنید، چیزی نمی گوید!
بسیار مهم است از تمام این توهمات فاصله بگیریم! بر پای خودمان بایستیم و مسئولیت پذیر باشیم. سفر درازیست. سفری سخت و طاقت فرسا. من از چیزی که با تمام وجود تجربه کرده ام حرف می زنم. جرات آن را دارم که صراحتا بیان کنم در گذشته اشتباهات زیادی در این زمینه مرتکب شدم. خودم را بارها فریب دادم و ناجی خواستم یا به طرزی ساده لوحانه خواستم نقش ناجی را بازی کنم. اما امروز می دانم اقتدار واقعی در این است که هر کسی، فارغ از آنچه بر سرش گذشته، دست از صرفا حرف زدن بکشد و وارد “عمل” بشود. من برای چنین افرادی بسیار احترام قائلم. برای آنانکه زخم می خورند و تلاش می کنند به جلّاد دیگران تبدیل نشوند. آنها که اگر ده جمله به دیگران تلنگر می زنند، صد جمله به خودشان تلنگر می زنند. کسانی که شجاعت عبور از جهنم را دارند و خودشان را از نو می سازند. این اشخاص زیاد نیستند اما در نظر من بسیار محترمند و دوست دارم در کنارشان قدم بردارم. آنانکه ظرفیت دارند بگویند: “من اشتباه کردم!” و “من همه چیز را نمی دانم، پس از خر شیطان پیاده می شوم، اعتماد می کنم و کمک می گیرم.”
رشد از “من” شروع می شود؛ از لحظه ی کنونی، نه از شنبه؛ از همینجا، از من و به همه جا گسترش می یابد، به رابطه. آنگاه من در رابطه و در کنار شخص هم انرژیِ خودم، به اقتداری بیشتر از میزان زمانِ تنهایی ام دست پیدا می کنم. ما هر دو مقتدر، مبارز و اهل رشدیم. اما مزیت رابطه همین است. که دامنه این اقتدار، رشد و عشق افزایش می یابد. این رابطه بر مبنای نیاز نیست. این انتخابی آگاهانه است. در همین رابطه هم آسیب خواهیم دید. هرگز نمی توان جلوی آسیب را گرفت و تضمینی برای هیچ چیزی در دنیا وجود ندارد. اما همین آسیبها و اشتباهات می شوند منبع رشد. می شوند نبردهایی که وقتی از آنها بیرون می آییم، وسیعتر و عمیقتر شده ایم.
سلام و وقت بخیر
مطلب بسیار جالبی بود تلنگری که چند وقتی منتظرش بودم در لابلای کلمات بود
این موضوع منو یاد مقاله اتکا به خود رالف والدو امرسون انداخت.
یه جمله ای ازش یادم اومد که شاید جالب باشه از همین نویسنده
شخصی انزوا طلب که میخواست به عروج برسد،پس به خود اعتماد کرد تا از درون به تولید برسد
سلام و درود. ممنون بابت کامنتتون. خوشحالم که تلنگری بوده. برای من این متن حاصل تجربه های بسیار تلخ در زندگی بوده. اما در مورد جمله ی امرسون، منظور از “تولید” چیست؟