دست و پا بزن در بیم! بیم طرد شدن! بیم پایان،
بیم از رهایی، وحشت از تنهایی!
دنیایی فرو می ریزد و دنیایی دیگر سر برمی آورد از خاکستر!
دست و پا بزن خواه فریاد زنان، خواه گریه کنان! غرق شو و نقطه ای را در تاریکی آبهای عمیق درون ببین که چگونه به رعشه می افتد و با تمام نقابهای اقتداری که می زنی، ضعف و زبونی تو را در می نوردد! چگونه منیت و نفس از همین نقطه بر می خیزد و آتش شهوات، قصد ویرانی می کند!

سوختن را در مرکز وجودت حس کن!
نَفَس بِکِش! نَفس بِکُش!
دست و پا بزن تا ریه هایت پر از آب شود، تا آنچه که باید، برای یک بار هم که شده، خفه شود! خفه شو! بگو از گلویت دست برندارد! بگذار تا انتهای سیاهی بروی، بگذار نابود شوی!
بترس! اجازه بده ترس، بند بند وجودت را از هم بدرد! به زانو دربیا! این بازی لعنتی که سالهاست راه انداخته ای را تمامش کن! آن مرهم کذایی، آن سپر سنگین را بینداز! نمک بریز روی زخمهایت! بگذار بسوزد و بسوزاند و بسازد و به فغان وا داردت.

نرو! همینجا بمان! نظاره اش کن، سستی را، از هم گسستگی را!
نگریز! نقاب بینداز! ببین چطور خودت و دیگران را سر کار گذاشته ای!
ببین چطور روی گفتار و کردارت اسم معنوی می گذاری تا خودت را راحت کنی
از زیر بار مسئولیت ها. ببین چگونه کمبودها و قضاوتها را به دیگران نسبت
می دهی و تصور می کنی عاری از آنها هستی!

برای یک بار هم که شده، اعتراف کن!
اعتراف کن به تمام این بازی های پوچ و نهانی!
در آیینه نگاه کن! ببین چگونه ضعف را با کیاستی سوری، آراستی به قدرت!
به خودت گوش کن! بیش از هر چیز به سکوتت!
دست و پا بزن، بترس! بگذار خرخره ات را بجود! بگذار خفه ات کند، بگذار تو را از هم بدرد، بگذار نشانت دهد کیستی که سالها از آن می گریزی!
خیال می کنی دست آویختن به منیت و شهواتت تو را نجات می دهد؟ خیال می کنی توجیهات طنازانه نفس راه به جایی می برند؟
بمیر! بگذار رود خون جاری شود! بسوز! تمامش کن! بگذار مرگ تو را درنوردد پیش از آنکه بمیری.

اکنون، برخیز!
بیدار شو!

najme.eshghi.coach's profile picture

نجمه عشقی

۲۴ مرداد ۱۳۹۸
تهران ساعت ۱۷:۴۹

پ.ن: تقدیم به تمام خودپرستان جهان هستی😊