هدف اصلی این نوشته پرداختن به مفاهیم و ابزارهایی که کمک به بالا بردن سطح آگاهی در ما می کنند. انچه ترسیم کرده ام یک تصویر کلیست که اگر علاقمند باشید می توانیم در جلسه کوچینگ برای شخص شما پیاده کنیم. ضمنا مطالب دیگری در همین باره می توانید در سایت جستجو کنید و تلاش می کنم باز هم در مورد جزییات این تصویر برای شما بنویسم.
وقتی از کنار زخمی که فریاد می زند “مرا دریاب و با من مواجه شو” عبور می کنیم و ادای ابرقهرمانها را در می آوریم، نقاب می زنیم و حقیقت را کتمان می کنیم. اینگونه شروع می کنیم به جدی گرفتن خودمان! به این شکل در لایه های زیرین ما، چیزی شروع می کند به التهاب و تورم. هر چی می گذرد، برجسته تر می شود و با نیروی بیشتری آن را به زیر پس می رانیم و انکار می کنیم. در لایه رویی به خودمان و بقیه دروغ گوییم که من قوی هستم و حال من خوب است! اما این بزرگترین ناراستی است و بزرگترین آسیبی که می توانیم به خودمان برسانیم! آری نگاه به زخم و مواجهه با آن درد دارد! اما اکثر ما در جهت فرار و انکار این درد و هستی اش، نقاب می زنیم و می گوییم حال من خوب است! حال تو هم باید خوب باشد و مرا با این مزخرفات ناامید نکن! هیچی نشده است!
آرامشی دروغین ایجاد می کنیم که بعدا اگر حواسمان به خودمان باشد، می بینیم با کوچکترین حرکتی از بیرون، تلنگری به آن توده ی برجسته ی درونی است. دوباره ترس و هیجانات مختلف آزاردهنده ایجاد می شوند و ما این چرخه را تکرار می کنیم. گاهی هم فکر می کنیم زرنگیم و از چیزی که تجربه نشان داده توده ی دردناک درونمان را تحریک می کند، دوری می کنیم. مثلا مشکل ما عاطفی است. تا جایی که می توانیم از مسائل مربوطه و اشخاصی که می توانند زخم ما را انگشت بزنند، دوری می کنیم. البته که این دوری، ما را تا حدی راحت می گذارد و ممکن است خیال کنیم موفق شده و بسیار کاربلد هستیم؛ پیش بینی کرده ایم و تمام جوانب کار را سنجیده ایم! اما بحث سر انرژی هاست.
بالاخره یک جایی یک آدمی یا موضوعی پیدا می شود که دوباره تلنگری روی موضوع هراسناک ما می زند و ما نمی توانیم بگریزیم! اگر بپذیریم که همه چیز انرژی است و با قوانین انرژیکی حاکم بر عالم آشنا باشیم می دانیم آنچه که از آن می گریزیم را با سرعت بیشتری جذب می کنیم. و در کنار این باید با “اضداد” آشنا باشیم. آشنایی ما با “مفاهیم ضد” و آنچه “دو روی یک سکه” است، داستان را برای ما روشن و روشنتر می کند. آن وقت بیشتر آگاه می شویم که چرا وقتی از چیزی می گریزیم، آن را جذب می کنیم! اول به این دلیل که “خلا” ایجاد کرده ایم و خلا نهایتا پر می شود! دوم اینکه ما چیزی را جذب می کنیم که در “فرکانس” همان توده و زخم درونی قرار دارد. هر چه انرژی ایجاد خلا و گریز شدیدتر باشد، سرعت و شدت جذب هم بالاتر می رود.
باید شجاعت مواجهه در خود را بالا ببریم. همه ی آدمها در مقاطع مختلف زندگی زخم می خورند. بیشتر آدمها یا تسلیم می شوند، یا فرار می کنند یا به جنگ و تهاجم می پردازند و هیچ کدام از اینها، مساله ما را حل نمی کند. باید با صراحت و شهامت و با سرعتی که برای ما مناسب است، به بازنگری همه جانبه بپردازیم. باید ببینیم، بشنویم، ببوییم، احساس کنیم، معنایی که بهر واقعه داده ایم و باوری که برای خود ساخته ایم را ادراک کنیم و درد تمام اینها را به جان بخریم تا از آن سویش دست پر و خردمند بیرون بیاییم. کسی نمی گوید این کار ساده ای است! شاید اصلا سختترین کار دنیا باشد که این همه آدم از انجام دادنش، سرباز زده اند! من هم سالها از هراس، از مواجهه دوری کرده ام؛ اما یک جایی دست کشیدم و مواجه شدم. هنوز هم پایینتر می روم و واکاوی می کنم و دیگر از این کار و حتی دردش هم لذت می برم چون می دانم نهایتا دست پر باز می گردم. سیالتر، مقتدرتر و شادتر. این سفر که پایانی ندارد، سفر قهرمانی و سهمگینترین و پربارترین سفر زندگی هر شخص، با ایستگاهها و راه و بیراهه های مختلف است. معمولا با پای خودمان وارد این وادی نمی شویم. به نظر می رسد هر کس آستانه ی دردی دارد و در لحظه ای چنان فرو می پاشد که ممکن است انتخاب کند آگاهانه مسئولیت زندگی خویش را بپذیرد و پای در این راه بگذارد. ممکن هم هست به چرخه های ابلهانه خود تا دم مرگ ادامه دهد و بیشتر و بیشتر انرژی خود را تلف کند و بدبختتر بشود و به خاطر توده های زخمی درون خود، به انواع و اقسام بیماری های روانی و جسم هم مبتلا شود.
آستانه ی درد شما کجاست؟ کی قرار است انتخاب کنید که آگاهانه وارد این سفر شوید و طلا را در تاریکی جستجو کنید؟
نجمه عشقی Najme Eshghi
نویسنده، کوچ حرفه ای،مدرس ریکی