در روان‌شناسی یونگی، آنیموس و آنیما به عنوان پل ارتباطی با روح  Soul تلقی می‌شوند. یکی از راه‌های تجربه‌کردن روح، ارتباط با حس منحصر به فرد خود Self است که پس از کنار زدن تمام باورهای آموخته شده و تصورات غلط (ایگو) درباره اینکه چه کسی هستیم، باقی می‌ماند. آنچه باقی می‌ماند، عمیق‌ترین بیان اصیل یا جوهره وجود منحصر به فرد ما است که همچنان شخصی است؛ یعنی سوژه‌ای که نمی‌توان آن را به یک ابژه تبدیل کرد، یا همان روح. این هسته‌ی یگانه‌ی وجود ما هیچ چیزی درباره دوگانگی‌های جنس مخالف، جنسیت یا قطب‌های زنانه-مردانه نمی‌داند.

در دوران کودکی، زمانی که هویت خود را به عنوان پسر یا دختر شکل می‌دهیم، به طور ناگزیر برخی ویژگی‌های جنس مخالف را پنهان می‌کنیم، از آن جدا می‌شویم، آن را انکار می‌کنیم، سرکوب می‌کنیم یا کنار می‌گذاریم. از آنجا که همه ما از مادر متولد می‌شویم، این فرایند پیچیده برای مردان و زنان متفاوت است. پسران کوچک به زودی یاد می‌گیرند که شبیه مادر نیستند، با درد از او جدا می‌شوند و با الگوهای پدرانه هم‌ذات‌پنداری می‌کنند، در حالی که دختران کوچک یاد می‌گیرند که شبیه مادر هستند، اما نه مانند پدر که تا حدی برای آن‌ها به یک راز تبدیل می‌شود. کارل یونگ این جدایی را کشف کرد و به زنانگی انکار شده در مردان، آنیما و به مردانگی انکار شده در زنان، آنیموس گفت. بخش‌هایی از این واقعیت‌های انکار شده (و در نتیجه ناخودآگاه) که در ادامه زندگی شناخته و بازپس گرفته نمی‌شوند، به صورت سایه‌های درونی ظاهر می‌شوند که بخش‌هایی از روح را می‌پوشانند و در نهایت به صورت فرافکنی Projection به جنس مخالف تبدیل می‌شوند، که به آن “کمپلکس” یا عقده گفته می‌شود.

شما فرافکنی آنیما را زمانی تجربه می‌کنید که احساس جذب عاطفی شدید (نه جنسی یا غیره) یا تهدید از سوی هاله‌ی یک زن دارید. اگر این جذب متقابل باشد و تصمیم بگیرید که تبدیل به زوج شوید، احساس خواهید کرد که گویی گم‌شده‌ی خود را پیدا کرده‌اید و به خانه‌ی حقیقی خود بازگشته‌اید، یا به همزاد روحی خود، همان “نیمه‌ی گمشده” خود رسیده‌اید. احساسات خوشایند گونه ای از کامل بودن وقتی که با هم هماهنگ هستید، دلتنگی‌هایی که وقتی از هم دورید احساس می‌کنید، و ترس از دست دادن و رها شدن که وقتی او از شما فاصله می‌گیرد یا شما را به چالش می‌کشد، تجربه می‌کنید، در متن بسیاری از ترانه‌های عاشقانه بیان شده‌اند؛ مثل «وقتی تو را پیدا کردم، دیگر هیچ خلایی درونم نبود» یا «اگر اکنون مرا ترک کنی، بزرگ‌ترین بخش وجودم را با خود می‌بری»، و در دیالوگ‌های فیلم‌هایی مانند «دوستت دارم، تو مرا کامل کردی» و «از همان لحظه سلام کردن، دل مرا بردی.»

عاشقانی که این تجربیات را پشت سر گذاشته‌اند، به فردی دل بسته‌اند که با مجموعه آنیما/آنیموس‌شان سازگار است. اما پس از مدتی، درد جدایی و کمبود محبت و توجه دوران کودکی که در ابتدا این مجموعه را شکل داده، دوباره ظاهر می‌شود. این موضوع به ویژه زمانی اتفاق می‌افتد که دوران ماه عسل به پایان می‌رسد و عاشقان نمی‌توانند انتظارات غیرواقعی یکدیگر را از برآورده کردن تمام نیازهایشان مثل آرامش، پذیرش، اطمینان، درک، نزدیکی، مهربانی، قدردانی، تأیید، همدلی، حمایت، استقلال و… برآورده کنند. به عبارت دیگر، آن‌ها شروع به تحریک دکمه‌های عاطفی یکدیگر می‌کنند یا اصطلاحا دکمه ی یکدیگر را می زنند، دکمه‌هایی که خودشان در ابتدا نصب نکرده‌اند.

اگر احساس می‌کنید که به او چسبیده‌اید و هرگز نمی‌خواهید او را رها کنید، وقتی از شما دور است به شدت دلتنگش می‌شوید، به‌راحتی حسادت می‌کنید اگر توجهش به شخص یا چیز دیگری معطوف شود، وقتی نمی‌توانید او را خوشحال کنید از روی شرم عقب‌نشینی می‌کنید، یا اگر احساس کنید او شما را تهدید، کنترل یا خفه می‌کند فرار می‌کنید و فکر می‌کنید که نمی‌توانید بدون او زندگی کنید، اما به تغییر او نیاز دارید تا بتوانید با او زندگی کنید، در این صورت، شما مرزهای عقده یا کمپلکس خود را شناخته‌اید و جایی که کار بهبودی آنیموس/آنیمای زخمی‌تان آغاز می‌شود را پیدا کرده‌اید. روح شما از شما می‌خواهد که از کمپلکس خود فراتر بروید (نور بر سایه خود بیافکنید) و تمامیت وجود و یگانگی‌تان با همه آفرینش (عشق) را درک کنید، در حالی که ایگو تلاش می‌کند تا با دفاع از حس جدایی خود یا چسبیدن به چیزی که به نظر می‌رسد نجات‌دهنده‌اش است، شما را از دوباره آسیب دیدن محافظت کند. (واکنشهای دفاعی)

اگر او نیز به لحاظ عاطفی به شما جذب شده باشد و تصمیم بگیرید علی‌رغم تضادهای ناگزیر، به عنوان یک زوج در کنار هم بمانید، آنگاه می‌توانید به عنوان کاتالیزور برای یکدیگر عمل کنید تا با آغاز فرآیند بهبودی، رشد و بیداری، ماهیت اصلی روح خود را کشف کنید. در این حالت، شما به معنای واقعی کلمه همزاد روحی یکدیگر خواهید شد؛ دو نفر که با عشق، اما به طور مداوم، یکدیگر را به فراتر رفتن از ایگوهایشان به چالش می‌کشند. این فرایند پتانسیل کامل روح شما را برای عشق ورزیدن بی‌قید و شرط آشکار می‌کند، نه فقط برای خودتان، بلکه برای شریک زندگیتان و همه موجودات. این پویایی به این سوال پاسخ می‌دهد که چگونه همزاد روحی با اعضای خانواده یا دوستانی که شاید عمیقاً دوستشان داریم، متفاوت است.

پنج مرحله توسعه مجموعه آنیما/آنیموس که در زیر شرح داده شده است، یک دید کلی از چگونگی تکامل آنیمای یک مرد و آنیموس یک زن ارائه می‌دهد. واقعیت و شدت هر یک از مراحل که یک بزرگسال نشان می‌دهد، عمدتاً به تجربیات کودکی و روابط گذشته او بستگی دارد. با خواندن این توصیفات، ممکن است یکی یا چند مرحله از آنیما با سطح رشد شما همخوانی داشته باشد، همان‌طور که آنیموس زنانی که با آن‌ها در ارتباط بوده‌اید را تشخیص خواهید داد. توجه داشته باشید که مرحله پنجم تقریباً برای هر دو جنس مشابه است. همچنین، در صفحه ۲۰ کتاب کارول گیلیگان با عنوان “صدایی متفاوت” می‌بینیم که او بیان می‌کند: “مردان فکر می‌کنند با شناخت خود می‌توانند زنان را درک کنند، در حالی که زنان فکر می‌کنند با شناخت دیگران به خودشناسی می‌رسند.” در صفحه ۱۶ این کتاب نیز از ویرجینیا وولف نقل می‌شود: “واضح است که ارزش‌های زنان اغلب با ارزش‌هایی که توسط جنس دیگر تعیین شده متفاوت است. طبیعی است که چنین باشد. با این حال، این ارزش‌های مردانه هستند که غالب‌اند.” و گیلیگان اضافه می‌کند: “در نتیجه، زنان به نرمال بودن احساساتشان شک می‌کنند و قضاوت‌های خود را بر اساس نظر دیگران تغییر می‌دهند.”

مراحل رشد آنیموس در زنان

  1. مردان به عنوان بیگانگان خارجی

او از مردان می‌ترسد، از آن‌ها متنفر است و در عین حال آن‌ها را دوست دارد.

به دلیل سوءاستفاده یا ترک شدن توسط مردانی که در دوران کودکی با آن‌ها هویت‌یابی کرده است، مانند پدر، یک شخصیت پدرانه، برادر بزرگتر، یا خویشاوند یا دوست خانوادگی مرد، زنی که در این مرحله قرار دارد، کاملاً آنیموس خود را به عنوان یک عنصر بیگانه درون و بیرون از وجود خود انکار و سرکوب می‌کند. او به مادر و سایر زنان اعتماد دارد، در حالی که به مردان بی‌اعتماد است، از آن‌ها متنفر است یا از آن‌ها می‌ترسد. این احساسات اغلب با کنجکاوی عجیبی درباره مردان همراه است که هم او و هم مردانی که سعی می‌کنند با او قرار بگذارند را دچار سردرگمی می‌کند. این دوگانگی می‌تواند او را به شدت اغواگر، نیازمند و وابسته کند و موجب بروز علائم شدید “سندرم اغوا و عقب‌نشینی” شود. به محض اینکه مردی به او نزدیک می‌شود، او عقب‌نشینی می‌کند، فقط برای اینکه بعد از دور شدن مرد، دوباره برای بیشتر نزدیک شدن بازگردد. او می‌تواند قلب مردی ضعیف را بشکند، مردی که سعی می‌کند ثابت کند با بقیه فرق دارد و تلاش می‌کند او را از ترس‌هایش نجات دهد و به این ترتیب درگیر بازی بیمارگونه‌ی او از نوع وابستگی متقابل می‌شود. در محدوده محیط خانه، خانواده و محیط‌های کاری زنانه (مثلاً معلم، پرستار، هنرمند، باغبان، درمانگر، شفاگر، کار با حیوانات و غیره)، چنین زنی ممکن است فردی قوی و با اعتماد به نفس به نظر برسد. اما خارج از این محدوده‌ها، او کار و مسئولیت ایجاد یک جامعه کارآمد را به مردان و زنانی که از لحاظ روانی سالم‌تر هستند، واگذار می‌کند.

  1. مردان به‌عنوان پدر، خدا یا پادشاه

او به تأیید مردان نیاز دارد.

اعتمادبه‌نفس زندر این مرحله به‌طور مستقیم به واکنش و تأییدی که از مردان دریافت می‌کند، وابسته است. او اغلب تحت تأثیر نیاز به دیده شدن به‌عنوان جذاب‌ترین زن قرار دارد و دائماً ارزش خود را از طریق قضاوت‌های درونی مردانه و انعکاس بیرونی از سوی مردان ارزیابی می‌کند. این امر ممکن است به نوعی دوگانگی در شخصیت او منجر شود؛ به‌طوری‌که گاهی برای جلب نظر مردان، رفتارهای مردانه را تقلید می‌کند و در مواقع دیگر خود را به‌عنوان یک زن اغواگر و فریبنده جنسی (مانند شخصیت فیلم غریزه اصلی) به نمایش می‌گذارد. او یا پشت نقابی زنانه از ظاهری زیبا، رفتاری جذاب و خوشایند و شوخ‌طبعی سرگرم‌کننده پنهان می‌شود، یا با تقلید از رفتارهای پسرانه مثل دست انداختن، رقابت و به چالش کشیدن، یا نمایش ظاهری از موفقیت، خود را نشان می‌دهد. زنان در این مرحله به سمت مردانی گرایش پیدا می‌کنند که آن‌ها را جذاب‌تر، باهوش‌تر و هیجان‌انگیزتر از خودشان می‌بینند. آن‌ها اغلب تلاش می‌کنند انتظارات مردان دلخواهشان از همسر ایده‌آل را با محدودیت‌های غذایی، تمرینات بدنی سخت، جراحی‌های زیبایی، سازگار شدن با علایق فکری مردان، یادگیری مهارت‌های جدید و در دسترس بودن جنسی برآورده کنند. اگر زنی در این مرحله باقی بماند، با کاهش زیبایی و جذابیت جنسی‌اش و کم شدن توجه مردان، در خطر شدید ابتلا به افسردگی عمیق قرار می‌گیرد. در این شرایط، ممکن است او خود را از همه روابط صمیمی دور کند، زیرا کمال‌گرایی او بر توانایی‌اش برای مهربانی و بخشش خطاهای خود و دیگران غلبه می‌کند. این می‌تواند او را به انزوایی سرد و تلخ بکشاند که در آن اضطراب‌هایش منجر به انواع بیماری‌های روان‌تنی، مانند حملات پانیک، استفراغ، مشکلات قلبی، خستگی و دردهای بدنی می‌شود. یک مرد قوی، آگاه و صبور (یا یک روان‌درمانگر خوب) می‌تواند به زنی در این مرحله کمک کند تا ارزش‌ها، علاقه‌ها و هویت خود را مستقل از تأیید مردان بیابد، که این امر به او امکان می‌دهد وارد مرحله سوم توسعه مجموعه آنیموس خود شود.

  1. مردان به‌عنوان قهرمان

او می‌خواهد که مرد از او مراقبت کند.

زنی در مرحله سوم به دنبال مردی است که به‌عنوان محافظ و تأمین‌کننده با قدرت، شجاعت و توانایی عمل کند؛ مردی که بتواند نیازهای او را برآورده کند، به او عشق بورزد و با او ازدواج کند. این مرد نمایانگر تصویر ایده‌آل (هرچند اغلب غیرواقعی) او از یک شوالیه با زره درخشان است که انتظارات او را از لحاظ ظاهر جذاب، هوش، شهرت خوب، ثبات مالی، سخاوت، وفاداری، شوخ‌طبعی، مهربانی، مراقبت، صداقت و پایبندی برآورده می‌کند. برای اینکه در موقعیت خوبی برای این معامله قرار بگیرد، این زن روی ظاهر، سلامت و تناسب اندام خود تمرکز می‌کند و برای تطبیق با دنیای مردان به دنبال تحصیلات عالی، شغل حرفه‌ای، مبارزه برای عدالت اجتماعی یا نجات یک کسب‌وکار در حال سقوط می‌رود. او خود را به‌عنوان فردی خودباور نشان می‌دهد و در مقابل، انتظار چیزی دارد. او در دنیای رقابتی مردان به‌خوبی عمل می‌کند، خود را برابر می‌بیند و آماده به اشتراک گذاشتن مسئولیت‌ها است و تا زمانی که شریک زندگی‌اش بتواند در مقابل، چیز بیشتری ارائه دهد، حاضر است سهم خود را ادا کند و به موفقیت برسد — زیرا زنان تمایل دارند با فردی که از نظر موقعیت بهتر است ازدواج کنند. تا زمانی که مرد انتظارات او را از نظر امنیت مالی، جایگاه اجتماعی و وفاداری برآورده کند، او از مرد حمایت می‌کند تا به حداکثر پتانسیل خود برسد، در حالی که اغلب دستاوردهای مشابه را برای خود انکار می‌کند. این موضوع بعدها می‌تواند به احساسات ناخشنودی و خشم منجر شود، وقتی که زن متوجه می‌شود که “حق” تجربه کردن توانمندی‌های خودش را از او سلب کرده‌اند و وقتی که شریک یا همسرش نتواند انتظارات روزافزون او برای چیزهای بیشتر (خانه بزرگ‌تر، ماشین بهتر، تعطیلات بیشتر، شغل موفق‌تر، درآمد بیشتر و…) را برآورده کند. برخی از زنان در این مرحله پس از اینکه به گذرا بودن جذابیت فیزیکی خود پی بردند، در توانایی خود برای موفقیت با مردان شک کردند، یا با محدودیت‌های پذیرش در دنیای مردانه مواجه شدند یا به سقف شیشه‌ای رسیدند، به سفری درونی قدم می‌گذارند. این ممکن است زنان را به بازپس‌گیری اقتدار زنانه‌شان هدایت کند، زمانی که مسئولیت هویت خود را به عهده می‌گیرند و وارد مرحله چهارم از توسعه مجموعه آنیموس خود می‌شوند.

  1. مردان به‌عنوان موجودات مستقل

او به دنبال استقلال است.

زنی در مرحله چهارم به‌طور فعال تصمیم می‌گیرد که به نفع علایق و خودشناسی‌اش عمل کند — مستقل از مردان، شریک یا همسر. این گذار با این آگاهی صورت می‌گیرد که او در طول زندگی خود، تجربیاتش را در رابطه با مردان ساخته و اکنون می‌خواهد هویت خودش را پیدا کند. او دیگر تلاش نمی‌کند در همه چیز کامل باشد تا شریکش (که در مرحله قبلی به‌عنوان یک پدر قهرمان بوده) را خوشحال کند، زیرا از نظر احساسی از تأیید و حمایت او آزاد شده است. با کشف منبع ارزشمندی و بنیان‌های درونی خود، او به بازسازی اقتدار زنانه‌اش می‌پردازد. استقلال مالی از طریق کار خود یا منابع مالی دیگر که معمولاً فقط برای زنان در دسترس است، مانند «طلاق موفق»، پرداخت‌های نفقه و حمایت از فرزندان، عشق‌ورزی سخاوتمندانه، حمایت والدین یا مزایای تأمین اجتماعی، شرط لازم برای این گذار است.

مردان می‌توانند تشخیص دهند که شریکشان وارد مرحله چهارم توسعه آنیموس شده است، زمانی که بیشتر به چالش می‌کشند، کمتر به نیازهای آن‌ها اهمیت می‌دهند، به دنبال استقلال مالی خود هستند و از قبول مسئولیت حفظ رابطه خودداری می‌کنند. اگر مردی با زنی در این مرحله شریک باشد، مهم است بداند که این مسئله تقصیر مرد نیست که ماندن در رابطه برای زن در نهایت از ترس ترک کردن سخت‌تر می‌شود و مرد نمی‌تواند کاری کند جز اینکه از خود از نظر احساسی و جنسی مراقبت کند، دارایی‌های مالی خود را که حق قانونی‌اش است (در صورت لزوم با کمک حسابدار یا وکیل) حفظ کند و اگر بتواند، از شریک سابقش با عشق و شفقت در این گذار حمایت کند. پس از جدایی یا طلاق، او برای اولین بار در زندگی‌اش از ارزیابی و نیازهای مردان آزاد خواهد شد. (این مرحله در صورتی رخ می دهد که زن بخواهد از مرد جدا شود.)

این زنان تازه مجرد شده سپس بیشتر مشغول کارهای چالش‌برانگیز، مراقبت از حیوانات و فرزندانشان، فعالیت‌های اجتماعی، پیشرفت تحصیلی، حفظ خانه، سرگرمی‌ها، سفرهای جهانی و دوستی‌هایشان می‌شوند. هم‌زمان، به زنانی که ویژگی‌های زنانه‌تر یا متعادل‌تری نشان می‌دهند و خواهان (یا در) یک رابطه متعهد با مرد هستند، نگاهی تحقیرآمیز دارند. از دید زنان مرحله چهارم، زنانی که در رابطه هستند هنوز در مراحل اسف‌بار مرحله دو یا سه وابستگی به یک شریک مرد قرار دارند (که آن‌ها به‌تازگی از آن گریخته‌اند). اما ممکن است زنان متأهل در واقع به مرحله پنجم پیشرفت کرده باشند، که زنان مرحله چهارم هنوز قادر به درک آن نیستند. آن‌ها زنان دارای شریک را به‌عنوان افرادی ناپیشرفته نادیده می‌گیرند و اغلب به‌طور بی‌رحمانه‌ای با آن‌ها از نظر اجتماعی و حرفه‌ای رقابت می‌کنند. زنان در مرحله چهارم اغلب با نقش مرسوم مادر مهربان قطع رابطه می‌کنند، عشق سرسختانه را نشان می‌دهند و احساس می‌کنند خارج از یک رابطه با مرد هم به رضایت رسیده‌اند.

با این حال، ترس پنهانی از انزوا همچنان باقی است، به‌ویژه در زنان مسن‌تر، زمانی که نگرانی‌هایی درباره از بین رفتن مهارت‌ها و استقلالشان در اوج بحران پیش می‌آید. این اغلب به احساسات دوگانه منجر می‌شود. از یک طرف، یک اشتیاق پنهانی برای ثبات و حمایتی که یک رابطه با مرد می‌تواند در زمان‌های استرس، خستگی، تنهایی یا میل جنسی فراهم کند، وجود دارد. از طرف دیگر، ترس از وابستگی احساسی و غرق شدن در رابطه، سوءاستفاده شدن، تحت سلطه قرار گرفتن یا دوباره سرکوب شدن وجود دارد. شکایات مکرر درباره کمبود مردان خوب که از نظر جسمانی جذاب، باهوش، موفق، بالغ، مهربان، دوست‌داشتنی، سخاوتمند، پیشرفته، حامی، معنوی و در دسترس باشند، اما هم‌زمان انعطاف‌پذیر، بی‌نیاز و بدون وابستگی باشند، ویژگی بارز زنان مرحله چهارم است. تبدیل شدن به زنان مجردی که از مردان متنفرند، انتخاب روابط «دوستی با مزایا= friends with benefits» که مردان را به‌صورت غیرمستقیم درگیر می‌کنند، یا ورود به روابط تک‌همسری سریالی (پشت سر هم) اغلب تنها راه‌حل‌هایی است که برای حل این معضل به نظر می‌رسد.

  1. مردان به‌عنوان پارتنر و شرکای عاطفی برابر

زن مرد را به‌ عنوان یک شریک برابر و متضاد تکمیل کننده، می‌خواهد.

زن در مرحله پنجم توسعه آنیموس خود، مانند یک مرد، این را پذیرفته است که تضاد و دوگانگی جزئی از روابط انسانی هستند و اهمیت یک شراکت را برای توازن رشد روانی و بیداری معنوی خود درک کرده است. پس از اینکه به‌طور کامل اقتدار خود را پس از گذر از پیچیدگی آنیموسش احراز کرده، دیگر مردان را به‌عنوان موجودات بیگانه، برتر، کمتر یا مستقل نمی‌بیند. او در نهایت متوجه می‌شود که ایده زندگی و پیشرفت به‌تنهایی یک تصور تحریف‌شده از وجود انسانی است، زیرا هیچ‌کس به‌تنهایی زندگی نمی‌کند.

او می‌بیند که در زندگی انسانی، ما نیازهای اقتصادی، جسمی، جنسی، روانی و معنوی مختلفی داریم که با زندگی به‌تنهایی برآورده نمی‌شوند. سرانجام، او درک می‌کند که یک شخصیت متعادل در تمام سطوح وجودش همیشه در مفهوم خود-دیگری شکل می‌گیرد و هرگز از طریق کشف یک خود مستقل به‌وجود نمی‌آید. این زن سپس خواهان هم‌افزایی مادی، فکری، احساسی، جنسی و معنوی است که با مردی که او را به‌عنوان یک فرد متضاد و برابر می‌بیند (به این معنا که قطب‌های مؤنث و مذکر با سطوح برابر آگاهی، حقوق و مسئولیت‌ها) خلق می‌شود. از آنجا که او ممکن است هرگز یک شراکت عاطفی و همراهی در مرحله پنج را تجربه نکرده باشد، به راهنمایی از یک مرد که در مرحله پنج توسعه آنیمای خو قرار دارد، نیاز دارد که بتواند به‌طور جامع به او پاسخ دهد. این زوج‌ها می‌توانند شراکت‌های وابسته متقابلی تشکیل دهند که در آن‌ها به‌طور مشترک به بهبودی، یادگیری، رشد و بیداری دست یابند و از فعالیت‌های خانوادگی و اجتماعی لذت ببرند در حالی که به رفاه دیگران نیز کمک می‌کنند.

مراحل توسعه آنیما در مردان

  1. زنان به‌عنوان مادر

او به یک “مامی” نیاز دارد تا از او مراقبت کند.

در این مرحله اول، آنیمای مرد کاملاً با تصویر مادر در هم تنیده است. این مادر لزوماً مادر شخصی او نیست، بلکه تصویری از زنی است که تأمین‌کننده وفادار غذا، امنیت و عشق است. او نماینده تمام آنچه طبیعی، غریزی و زیستی است. مردی با چنین پیچیدگی آنیما نمی‌تواند بدون ارتباطی حیاتی با یک زن به‌خوبی عمل کند و به‌راحتی تحت کنترل و بهره‌برداری از سوی او قرار می‌گیرد. این مرد اغلب از ناتوانی جنسی رنج می‌برد یا اصلاً تمایلی به رابطه جنسی ندارد و به همین دلیل به او “پسر مامی” گفته می‌شود. این نوع از تسخیر آنیما همچنین از طریق ترس از حوادث یا بیماری، یا یکنواختی شخصیت خود را نشان می‌دهد. سیرنهای یونانی و شخصیت لورلای آلمانی نماد این جنبه‌های خطرناک آنیما هستند که حتی ممکن است مرد را به سوی مرگ از طریق خودکشی به دلیل از دست دادن یک رابطه عاشقانه سوق دهند.

  1. زنان به‌عنوان شیء جنسی

او می‌خواهد که زن به او احساس خوبی بدهد.

در مرحله دوم، آنیما به یک تصویر جنسی جمعی تبدیل می‌شود. او به مانند مریلین مونرو، مدونا، یا مدل‌های مجله پلی‌بوی است. مردانی که در این مرحله هستند، اغلب شبیه به “دون ژوان”‌ها رفتار می‌کنند که همه زنان را به‌عنوان اشیاء جنسی می‌بینند و درگیر ماجراجویی‌های جنسی مکرر می‌شوند، که گاهی به اعتیاد جنسی منجر می‌شود. این روابط همواره کوتاه‌مدت هستند، زیرا این مردان وفادار نیستند و همیشه به دنبال فتوحات بعدی خود هستند و هیچ زنی نمی‌تواند به تصویر غیرواقعی او از شریک زن ایده‌آل برسد.

  1. زنان به‌عنوان همسر

او به وفاداری و حمایت او نیاز دارد.

در سومین مرحله از توسعه پیچیدگی آنیما، یک مرد آماده است تا از همسرش مراقبت کند و به خانواده‌اش وفادار باشد. او محافظ و تأمین‌کننده‌ای مهربان است که زنان در مرحله سوم توسعه آنیموس خود به دنبال آن هستند. مردانی با این آنیما شریک خود را همان‌طور که هست می‌پذیرند، به شرطی که او نقش خود را به‌عنوان همسر حامی، غیرطلبکار، مراقب و وفادار، شریک جنسی در دسترس و مادر مهربان برای فرزندانش ایفا کند. جنسیت او معمولاً در رابطه‌شان ادغام شده است و عملکردی خودمختار نیست که او را به بی‌بندوباری سوق دهد. او می‌تواند بین عشق و شهوت تمایز قائل شود که به او اجازه می‌دهد یک شراکت پایدار ایجاد کند (اگر او باقی بماند)، زیرا او می‌داند که تفاوت بین تبدیل کردن کسی به شیء خواسته جنسی‌اش و بهره‌مند شدن از وفاداری به همسرش چیست.

  1. زنان به‌عنوان راهنما برای خلاقیت و بیداری

مرد با نیاز زن به استقلال دست‌وپنجه نرم می‌کند.

در چهارمین مرحله، آنیمای یک مرد به‌عنوان راهنمای زندگی درونی او عمل می‌کند. هنگامی که زنان در مرحله چهارم توسعه پیچیدگی آنیموس خود به استقلال عاطفی و مالی از مردان دست می‌یابند، اغلب به‌طور ناخواسته همسران یا شرکای خود را رها می‌کنند. این رویداد به‌طور معمول مردانی را که رها شده‌اند به چالش می‌کشد تا منابع دیگری از قدردانی، ارزش، اهمیت، رضایت، شادی، زندگی، اشتیاق، خوشحالی، هدف، آرامش و عشق را در خارج از یک رابطه جستجو کنند. از طریق این جستجو، تمایلی برای پاسخ دادن به سوالات عمیق زندگی مانند “من کیستم؟”، “از کجا آمده‌ام؟”، “چرا اینجا هستم؟”، “معنای زندگی‌ام چیست؟”، “باید چه کار کنم؟”، “هدف من چیست؟”، و “کجا باید بروم؟” به‌وجود می‌آید.

تفکر درباره این سوالات، مطالعه کتاب‌هایی مانند همین کتابی که در دست دارید، مدیتیشن، یا جستجوی ارتباط با دیگران در مسیر مشابه در گروه‌های مردان، کلیساهای نوین، و کارگاه‌های رشد شخصی به مردان در این مرحله اجازه می‌دهد تا سطوح عمیق‌تری از آنیما ناخودآگاه خود را به آگاهی بیاورند. با انجام این کار، آنها یک فرایند رهایی‌بخش از بیداری به طبیعت واقعی، هدف حقیقی، اشتیاق‌های واقعی، و توانایی برای عشق ورزیدن “بدون قید و شرط” را تجربه می‌کنند—همه به‌طور مستقل از یک شراکت با یک زن. از سوی دیگر، این مردان ممکن است به‌نظر برسد که در حال تجربه یک بحران میانسالی هستند، از تعهد فرار کنند، به‌طور کلی از صمیمیت عمیق با زنان اجتناب کنند، یا به ارتباطات پشت سر هم یا چندهمسری روی آورند تا از قربانی کردن آزادی تازه‌یافته خود یا محدود شدن توسط یک شراکت اجتناب کنند. به‌این‌ترتیب، این تجربه به‌طور کلی فقط یک بیداری جزئی را نمایندگی می‌کند، زیرا ایده زندگی به‌تنهایی نه جامع، نه به‌طور کامل تحقق‌یافته، و نه بالاترین تحقق توسعه انسانی است. این بیداری جزئی هنگامی فراموش می‌شود که یک مرد وارد مرحله پنجم توسعه آنیما شود.

  1. زنان به عنوان شریک عاطفی برابر

مرد زن را به عنوان یک شریک عاطفی متضاد تکاملی ولی برابر می‌پذیرد.

مشابه زن در این مرحله (به بالا مراجعه کنید)، مردی که به مرحله پنجم توسعه آنیما رسیده است، این حقیقت را پذیرفته که تضادها و دوگانگی‌ها بخشی جدایی‌ناپذیر از روابط انسانی هستند و درک کرده که حل این تعارضات به بهبود مستمر، رشد شخصی و تحقق معنوی او کمک می‌کند. او با اعتماد به نفس، امنیت و راحتی، ذات واقعی جنسی خود را (که در مردان دگرجنس‌گرا معمولاً مردانه است) ابراز می‌کند و در عین حال بخش زنانه خود (آنیما) را نیز می‌پذیرد. این پذیرش از خود، او را قادر می‌سازد که نظرات، تجربیات و احساسات متفاوت شریک زن خود را بدون احساس تهدید، توهین یا سردرگمی بپذیرد.

ویژگی‌های زنانه واقعی او در مرحله پنجم به طور طبیعی مکمل مردانگی او است و بالعکس. از آنجا که او هویت هدفمند خود را یافته که به الهام، حمایت یا تأیید زن وابسته نیست، به اقتدار مستقل شریکش احترام می‌گذارد و احساس مسئولیت، شرم یا ناامنی نمی‌کند حتی اگر زن ناراضی باشد—هرچند مرد که همدلی، مراقبت و تعهد نشان می‌دهد و در صورت نیاز حمایت می‌کند—و وقتی زن شاد است، مرد از بودن با او بیشتر لذت می‌برد.

مرد نه به شریک خود وابسته است و نه او را پس می‌زند، بلکه با تمام وجود زن را در همه سطوح وجودش می‌پذیرد و وقتی با هم نیستند نیز احساس رضایت و خرسندی دارد. این تعادل همه‌جانبه به مرد اجازه می‌دهد تا وارد یک رابطه تک‌همسری بالغ به عنوان یک شریک برابر و مخالف شود که خود دروازه‌ای به سوی تجربیات جدید زندگی، فرایندهای شفابخش احساسی و تحقق‌های معنوی عمیق‌تر باز می‌کند که به نوبه خود اغلب پایه‌ای برای اعمال نوع‌دوستانه و خدمت به دیگران می‌شود

جمه عشقی Najme Eshghi
نویسنده، مترجم، کوچ حرفه ای، مدرس ریکی

نجمه عشقی Najme Eshghi
پیج اینستاگرام:
@najme.eshghi.coach